خواهر که باشی
به نام خدا وبه یاد مهدی عج
چقدردلم برات تنگ شده....
چقدرلم برای صدات،برای خنده هات،برای مسخره بازیهات
کاش دوست نداشتم
کاش نگرانت نبودم
این روزا بیشتریاد گذشته هامیکنم،روزای مجردیت که چقدبه هم وابسته بودیم ،شبای قدری که ازخدا التماس میکردم وخوشبختیت رومیخواستم وذره ای برای خودم دعانمیکردم
روزایی که وقتی ازمدرسه میومدی اول میومدی پیش من وچای وعصرونه میخوردی وبعدمیرفتی پیش مامان.
روزایی که تانمیومدی نمیخوابیدم
وقتایی که گیرمیکردی توکارات وبهم پناه می آوردی و
وقتایی که گیر میکردم تو کارامو به تو پناه میاوردم
کم می آوردم میومدم تو بغلت گریه میکردم...
جزخودت که میدونی چقد دوست دارم،کی میتونه حالموبفهمه
نمیخوام بی خیال دلتنگیت بشم،میخوام مث همیشه بیشترازهمه نگرانت باشم،دلم برات شوربزنه وازنگرانی خوابم نبره
چقد وانمود کنم که دارم طاقت میارم
سه ماهه ندیدمش،داداش بزرگه رومیگم،مشهد نیست،
قراربود عیدفطربیاد اما نشد،نیومد...
این به تعویق افتادنا داره نگرانم میکنه،دلشوره دارم،دلم تنگ شده....
بااینکه اینترنتی دایم باهم درارتباطیم اما....
من خودشو میخوام،مهربونایشو ...
خواهر جان گفتناشو...
خدایا خودت نگهدارش باش